- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر سینه زنی دهه محرم ( ۱۴ شب )
گر آمده ایم اینجا، ما زائـر مولاییم دعوت شده از سویِ،صدیقۀ کبراییم بـا کــوه گــنـاه و، بـا دیـدۀ گـریـان گل کرده به لبها، آوای حسین جـان مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ************************************************** ما دشمنِ هر ظالم، در جبهۀ اسلامیم ما یاورِ مظلوم و، در حالتِ احرامیم ما مُحرمِ حـجِّ، عـباس و حـسـیـنـیـم دائـم به طـوافِ، بیـن الحـرمـیـنـیـم مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ************************************************** با خون خدا عهد و، پیمان وفا بستیم ما سیـنه زنِ داغِ، شاهِ شهـدا هستیم یاد غـمِ گـودال، جـانهـا شده بر لب وای از دلِ زهرا، وای از دلِ زینب مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ***************** مسلم بن عقیل علیه السلام **************** نور دل ثـارالله، من مسلـمِ محـزونم شاهد به غمم باشد، این چهرۀ پر خونم بنگر گـل زهـرا، دل گـشته اسیرت شد دارالعـمـاره، مـعـراج سـفـیـرت مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ************************************************** من نامه نوشتم که، آیی به سوی اینجا اما به خدا دیدم، بی حرمتی از اعدا اینجا همه فکـرِ، ظـلمـند و جـفـایـند در فـکـر جـنـایـت، بر آل عـبـایـنـد مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ************************************************** من غصۀ آن دارم، که غرقه به خون گردی بی سر شَوی ای مولا، از کینه و نامردی گـردد دل عـالـم، از غـصه لـبـالـب سیـلی و رقـیـه، کعـب نی و زینـب مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان ******************* ورود به کربلا ********************* شد قافلۀ غربت، وارد به حریم غم مرثـیه بخواند دل، با نـاله و با ماتم دارد هـمـه عـالـم، شـور شـهــدایـی حـاجـی سـه سـاله، شد کـربـبـلایـی واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** این دخترک محزون، از غصه پریشان است گویا که ازین دم در، اندیشۀ هجران است مَـحـوِ رُخِ بابـا، گـردیـده نـگـاهـش او روضه بخـواند، با نـالـه و آهـش واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** بابا به دلم دارم، یک غربت تحمیلی بعد از تو زند دشمن، بر صورت من سیلی ای هـسـتی عـمـه، ای سَـیّـد عـالــم ما را ببـر از این، وادیِ پُـر از غـم واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا *************** حضرت رقیه سلام الله علیها **************** در گوشۀ ویرانه، من مرثیه میخوانم بابای غریبِ من، با سر شده مهمانم بی تو هـمه عُـمرم، انـدوه و عـذابه خوش آمدی ای سر، به کنج خرابه بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان ************************************************** بنگر به سر و وضع و، آشفتگیِ حالم من درد دلم با تو، می گویم و می نالم چون مـادر سادات، رویم شده نیلی از کینۀ زجر و، وان ضربت سیلی بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان ************************************************** بر فیض وصالت دل، بسته شده ام دیگر من را تو ببر بابا، خسته شده ام دیگر بـابـا شــده ام سـر، افـکــنـدۀ عــمّـه شـرمـنـدۀ عـمّـه، شـرمــنـدۀ عــمّـه بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان، بـابـا یا حسین جـان **************** طفلان زینب سلام الله علیها **************** دو دسته گل زینب، راهی سوی میدانند در جنگ حق و باطل، مردانه رجز خوانند در جـبـهـۀ اسـلام، یـارانِ حسیـنـنـد طفـلان عـقـیـلـه، قـربانِ حـسـیـنـنـد واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** مادر به یکی خیمه، بنشسته و غم دارد بارانِ غم و غربت، از دیدۀ خود بارد گوید به زیر لب، ای نـور دو عینم جـانِ من و این دو، قـربانِ حـسـینم واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** ما درس وفاداری، از دُخت علی گیریم در راهِ شریعت از، این عمر گران سیریم رزمـنــدۀ راهِ، ایــمــان و وفــایـیــم قـربـانـیِ عــشـقِ، شــاهِ شـهــدایـیـم واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا **************** عبدالله بن الحسن علیه السلام *************** با حالتِ محزون و، آشفتگیِ احوال عـبدالّهِ دلخـستـه؛ آمد وسـطِ گـودال چون دیده عمو را، بی یاور و تنها بنـموده حـمـایت، از یـوسف زهـرا جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم ************************************************** در قتلگهِ غربت، بگذشته ز جان و سر بر تیغ عدو دستش، گشته سپر دلبر دستش چو جدا شد، از پاکیِ احساس شـد زنـده دوبـاره، مـرثـیـۀ عـبـاس جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم ************************************************** جاری شده از داغش، اشک علی و زهرا در بستر خاک و خون، ناله زده یا اُمّا جـانهـا به فـدایِ، آن روی نکـویش شـد قـتـلـگـهِ او، آغـوش عـمـویـش جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم ***************** حضرت قاسم علیه السلام **************** وای از غم هجران و، ازدرد پریشانی ای نجمه بزن ناله، قاسم شده قربانی این طفل دلاور، گردیده زمیـنگـیـر از ضربۀ سنگ و، سرنیزه و شمشیر جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم ************************************************** وای از دلِ بابایش، وای از غم عظمایش او می کشد از غربت، بر روی زمین پایش در معرکه قـاسم، صد پاره بدن شد شرمنده حسین از، رخسار حسن شد جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم، جـانـم عـمـو جـانـم ************************************************** یاد شهـدایی که، در راهِ خـدا رفـتند با پیروی از قاسم، تا کرببلا رفـتند بـا یـاد خــمـیـنی، بـا یـادِ شـهـیـدان بر گو ز وُجودت، مولا یا حسین جان مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان، مـولا یا حسین جـان *************** حضرت علی اصغر علیه السلام ************** ای در افق عصمت، ماهِ شهدا اصغر شش ماهۀ عطشانِ، شاه شهدا اصغر تو مَحـوِ جـمالی، بر روی دو دستم سیـرابِ وصالی، بر روی دو دستم لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر ************************************************** در جنت الاعلا شد، نوحه گرِ تو زهرا از خشکیِ لبهایت، شرمنده شده بابا بـر دست پـدر شد، جـانِ تو فـدایـی ای طـفـل خـدایـی، ای کـربـبـلایـی لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر ************************************************** ای کودک شش ماه، تو جانی و هم جانان ما را ز عنایاتت، راهیِ حرم گردان ما سینه زنـانِ، غـمـهـای حـسـیـنـیم در حاجت کـویِ، بیـن الحـرمیـنـیـم لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر *************** حضرت علی اکبر علیه السلام *************** تو جان منی اکبر، خونین بدنی اکبر ای تازه جوان من، صد پاره تنی اکبر بنـگـر پـسـرم بـر، این قـد خـم مـن لشگـر ز ره دور، خـنـدد به غم من جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر ************************************************** بنگر منِ دلخون را، دل مضطرب و خسته جسم تو پُر از خون و، فرقت شده بشکسته قصد تو عـزیـزم، یـاریِّ ولـی بـود جرمت فقط این بود، نام تو علی بود جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر ************************************************** یک لحظه گشا چشم ای، نور بصر لیلا ای غرفه به خاک و خون، قرص قمر لیلا داغ تـو دلـم را، بر غـصه نـشـانـده چیزی دگر از این، جـسم تو نمانده جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر، جـانـم عــلـی اکـبـر **************** حضرت عباس علیه السلام **************** ای یار وفادارم، سردار و سپهدارم از پیشِ منِ مظلوم، رفتی ای علمدارم در علـقـمه گشتی، چون لالـۀ پـرپر تو رفتی و مانده، تشنه، علی اصغر جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل ************************************************** بنگر که به روی خاک، از غصه نشستم من گفتی یا اخا و از، داغ تو شکستم من ای ساقی عطشان، بر گو چه کنم من با اشـک ربـاب و، با خـنـدۀ دشـمن جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل ************************************************** ای کشتۀ اسلام و، سرباز ره مکتب بعد از تو کند خولی، خنده به غم زینب بعد از تو شود جمع، ای یاور زینب یک عـده حرامی، دور و بر زیـنب جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل، جـانـم یا ابا الـفضل ***************** مصائب شب عاشورا ******************* ذکر لب آلُ الله، مُزَمّل و صافات است امشب شب عاشورا، هنگام مناجات است در راه ولایـت، بـا نــور سـعــادت بـاشد دل یـاران، مـشـتـاق شـهـادت واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** باشد به دلی خون و، با نالۀ یا زهرا زینب به یکی خیمه، خونین جگرِ فردا با اشـک روان و، آشـفـتـگـیِ حـال دارد بـه دلِ خـود، انـدیـشـۀ گـودال واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** در صحنۀ عاشورا، خشکیده شود گلشن شمر آید و با چکمه، دیگر چه بگویم من بر یوسف زهرا، او ظلم و جفا کرد سر را ز تن او، لب تشنه جدا کرد واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ****************** ظهر عاشورا؛ وداع ****************** گـرید همۀ عالم بر، حال دل زارت ای تشنۀ بی یاور، حق یار و نگهدارت ای بر هـمه راهت، وادی سعـادت عـازم شـده ای بـر، میـدان شهـادت یـا زهــرا یـا زهــرا، یـا زهـرا یـا زهـرا، یـا زهـرا یـا زهـرا، یـا زهـرا یـا زهــرا ************************************************** بعد از تو به دل دارم، اندوه اسارت ها من مانم و کعب نی، من مانم و غارت ها اما هـمـه ایـنهـا، یا سَـیّـدُ الـعـطشان در وادی اسـلام، مـا را بُـوَد آسـان یـا زهــرا یـا زهــرا، یـا زهـرا یـا زهـرا، یـا زهـرا یـا زهـرا، یـا زهـرا یـا زهــرا ************************************************** ای جان به فدای آن، رخسار نکوی تو صبری که زند خواهر، بوسه به گلوی تو بـوسـه به گـلـویـی، که در رَهِ داور گردد ز غـریـبی، بُبریـده ز خنجـر واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ****************** مصائب شام غریبان ****************** در قلب همه یاران، داغ غم هجران است ناله بزند زهرا، که شام غریبان است نـالـه بـزنـد از، این مـاتـم عـظـمـی بی سر تنِ یوسف، افتاده به صحرا واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** مرثـیه بخـواند دل، با نـاله آتش بار آتش زده بر خیمه، کوفی جنایتکار خـورشیـد امامت، در خیمۀ سوزان بر حـالت زارش، عـمـه شده نـالان واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** از سوز عطش طفلی، افتاده به حالِ غش دامان یکی کودک،بگرفته خدا آتش یک عده و ظلم و، بی شرم و حیایی ای سـاقی لشگـر، بر گو به کجایی واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا **************** خروج اهل بیت از کربلا ***************** از کرببلا تا شام، لبریز وصالم کن ای همسفر زینب، رفتم تو حلالم کن خـونـیـن بدن من، ای پـاره تـن من رزمـنـدۀ اسـلام، ای بـی کـفـن مـن واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** بدعت شده ایجاد و، من دشمن این ننگم با خطبه و با اشکم، در معرکه میجنگم با نطق و حجابم، در کوفه و در شام مردانـه بجـنـگـم، در لـشگـر اسلام واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** هجرت کنم از اینجا، من با دو جهان ماتم برخیز و ببین دورم، گشته پُرِ نامَحرم بنگر که شدم در، این مرحله از راه با شمر و سنان و، با حـرمله همراه واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا *************** مصائب ورود اهل بیت به کوفه ************** در کوفه سر بازار، آن عترتِ طاهایی رسوا بکند دشمن؛ با هیبت زهرائی یک سر روی نیزه، یک دل پُرِ غمها هـمـناله شـویـم ما، با دخـتـرِ زهـرا واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** با یک دل غمدیده، با یک تنِ آزرده چون سَروِ قوی بنیان، چون لالۀ پژمرده با نـالـه بگـویـد، ای نـور دو عـیـنـم ای رأس بریـده، لب تـشنه حـسیـنـم واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا ************************************************** ای قرص هلال من، ای دلبر بی پیکر با دخترکت از نی، حرفی تو بزن آخر مـاتـم هـمـه دم از، داغ تو بـگـیـرد ترسـم که رقـیـه، از غصه بـمـیـرد واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا، واویــــلا واویــــلا
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
غـروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد غـروب بود که در بیـن قـتـلـگـاه افتاد نگاش سمت حرم بود و بر زمین میخورد پـنـاه اهـل حـرم بود و بـی پـنـاه افـتـاد و هاتفی که صدا زد نبرد مغلوبه ست و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد و آهِ مــادری بــالا گـرفـت تـا ایـنـکـه مـسـیـر شـمـر حـوالیِّ قـتـلـگـاه افـتـاد حسین در دل مقتل دست و پا می زد به نـالـه زیـنـب او وا محـمـدا می زد نـوشتـهاند به گـودال هـم دعـا میکرد مـسـیـر تـوبـه بـرای سپـاه وا میکـرد نـوشتـهانـد که زیـنـب به قـتـلگـاه آمـد و این خودش طلب اوج روضه را میکرد رسیـد و دیـد سپـاهی گرفـته اطرافـش چه صحنهای به دل خواهرش چهها میکرد هنوز امید به این داشت تا رهاش کنند چـقـدر بابت این امـر یا خـدا میکـرد ولی تمام امیـدش گرفت رنگ خـزان همین که دید سنان نیزه دست و پا میکرد چقدر روضۀ گودال با سنان سخت است و کاش قبل سنان شمر سر جدا میکرد حسین در دل مقتل دست و پا می زد به نـالـه زیـنـب او وا محـمـدا می زد
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
آه از آن روز که جان از تن خواهر میرفت سنگ ها بال زنان سوی برادر میرفت آسمان ها و زمین داشت به هم میپیچید سمت گودال کسی دست به خنجر میرفت ساعـتی بعد که آتش به حـرم بـر پـا شد همه سرها به روی نیزۀ لشگر میرفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بیـن گـهـوارۀ خـالی دل مـادر میرفـت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایـزه با سر میرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
بگـذار با تو این شب آخر به سر شود ای وای اگر که امشب زینب سحر شود هر چه به صبح واقعه نزدیک میشویم از غـصـۀ تـو دلـهـرهام بـیـشـتر شـود ای میهـمان تـشنه لـبـم بر غـریـبـیات پهـلـو شـکـسته آمده تا نـوحه گر شود تـا آه می کـشـی جـگـرم تـیـر می کشد خواهر به حال بی کسیات خون جگر شود حرف از جدا شدن بزنی لطمه میزنم راضی نشو که زینب تو در به در شود جـان مـنـی و پـای تـو آوردم ای حـسـیـن تا صبح من به دور تو می گردم ای حسین ای یـادگــار مــادرم ای ســایـۀ ســرم ای مـهـربـان بـرادرم ای سـایـۀ سـرم ای آیـه هـای فـجـر ز تو دل نـمی کـنم آیـد هـر آنچـه بـر سـرم ای سایۀ سرم میسوزم از شرارۀ اشک تو امشب و فـردا در آتـش حـرمم ای سـایـۀ سـرم پیداست از هیاهوی دشمن که می شود رأست به نیزه در برابرم ای سایۀ سرم سوگند خوردهاند که سرت را جدا کنند با تـیـغ و نـیـزه در برم ای سایۀ سرم من بر هزار زخـم تنت گریه سر دهم تو هم بـه دیـدگان تـرم ای سـایـۀ سرم جـان مـنـی و پـای تو آوردم ای حـسـیـن تا صبح من به دور تو میگردم ای حسین
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
يكي بال و پرش آتش گرفته و چـشمان ترش آتش گرفته ز سوز تشنگي در بين خيمه تـمـام پـيـكـرش آتـش گرفته بگوئيد از نجف حـيـدر بيايد كه موي دخترش آتش گرفته ميان خيمه ها اي دادِ بي داد بميـرم معجـرش آتش گرفته يكي در خيمه ها دنبال آب است گـلوي اصغـرش آتش گرفته تمام هستی اش رفته به غارت كه يـاس پرپرش آتش گرفته از آن تيري كه رأسش را جدا كرد صـداي مـادرش آتش گرفته و در گودال زير دشنه مي ديد نگـاه خـواهـرش آتش گرفته همه ديـدند، از خـيمه چگونه نفَس در حنجرش آتش گرفته كـنـار جـسم عـريـان بـرادر يكي بال و پرش آتش گرفته
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
نفرین به نیزهها که تو را میبرند، حسین! نفرین به کوفیان که درین لشکرند، حسین! این چشمهای حضرت عباس...(یا قمر) دلـواپـس گـلـوی علی اصغـرند، حسین!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت زینب در شب عاشورا
آیههای نـور باش، مثل مـادرم که بود یک زن غیور باش، مثل مادرم که بود من فدای دین شوم، مثل مادرم که بود خواهرم صبور باش، مثل مادرم که بود این سفر نهایتش بر خـدا رسیدن است در حضور مادرم سرجدا رسیدن است این سفر خلاصه بر کربلا رسیدن است تو کـلیم طور باش، مثل مادرم که بود گـاه داغ دیـدنـم، خواهـرم سکوت کن بین خون طپیدنم، خواهرم سکوت کن وقت سر بریدنم خـواهرم سکوت کن پاسدار شـور باش؛ مثل مادرم که بود دست هـای بی حـیا در کـمین معجـرند چشمهای من پُر از بغض های دخترند این حـرامـیـان پـی نـالـههای مـادرنـد مظهر شعور باش، مثل مادرم که بود آسـمـان بخـت من، کـوکـب کـویریام محشری به پاست در امشب کویریام پـاره پـاره میشود این لب کـویـریام مصحف زبور باش، مثل مادرم که بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
سپهر چشم من خسته حال بـارانیـست به دور خیمه علمدار در نگـهـبانیـست شبی دگر ز سحر مانده، جمعمان جمع است فضا صمیمی و این شام؛ شام پایانیست فضای سینه ام آکنده است از غم دوست ز فرطِ عشق برادر به دل دگر جا نیست یکی کـفـن به تن و دیگـری حـنا بسته بساط عـشق مهـیّـا برای مهـمـانـیـست هـراس و هـول گـرفـتـه دل مرا، آری هوای دیـدۀ زینب عجیب طوفـانیـست بـرای آنکـه نـبـیـنـد حسیـن حـال مـرا به زیر چـادر من گریه نیز پنهـانیـست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
گردن گرفت داغ مرا شانه های اشک خون می چکد ز هر مژۀ من به جای اشک دور از نگـاه دخـتـر تو، جـای مـادرم کردم پس از نماز برایت دعای اشک از بس نرفته خواب ز دلشوره، ریختم امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک حالا که از ستاره پُر است آسمان مان دارد شب کویری خـیمه هـوای اشک پیـغـمـبـرم شدی شب معـراج رفـتـنت انداخـتی به قـامت پـلکـم عـبای اشک زانو نزن تو را به خدا پای بغض من وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک کـمـتـر محـل به حـنجـرۀ نـیـزه ها بده دارد بلـند می شود اینجا صدای اشک بر گـودی گــلـوی تو افـتــاد عـاقـبـت چشمم که می دوید فقط در قفای اشک فـردا غـروب کـار من و تـو در آمـده پیش از طلوع اشک تو قضای اشک
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
افـتاده ای روی زمین و سـر نداری در این بیابان یک نفـر یاور نداری ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده یک جای سالم در همه پیکر نداری بگـذار تا که جـان دهـم پیش تن تو اصلا تصور کن دگر خواهر نداری درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است خـیـز و بـگـو عـبـاس آور نـداری با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟ بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
نگـاهِ خـستۀ زینب، به دشتِ عـاشورا نفـس نفـس زد و افـتاد، دخـتـرِ زهـرا نشسته گوشۀ خیمه، عزیزِ جانِ حسین رمــق نـمـانـده بــرای عـقـیـلـۀ طـاهـا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
خواهم نـشست آینه سان در برابـرت تا بنگـرم به چـشم عـلی رزم آخـرت ای آفـتـاب بر سـر سـرنـیـزهها بتاب قرآن بخـوان برای تسلای خواهـرت دشمن که حمله کرد به خیمه به خنده گفت: زینب کجاست سید و سالار و سرورت؟ اینک به سوی خـیـمـۀ ما میکنند رو آن اسب های رد شده از روی پیکرت با شـعـلـههای آتـش و با تـازیـانـههـا تا تسلیت دهـند به غـم های دخـتـرت گویا نشسته مـادرم اندر بهشت خـلـد آغوش خود گشوده بر آن جسم بیسرت بابا به اشک بر سر کوثر نشسته است سیراب کرده حنجر خونین اصغرت در قـتـلـگـاه بر سر دامن گـرفـته بود آن جسم زخم خورده و مظلوم، مادرت میخـواستـم بـیـایـم و از زیر نیزهها پیدا کـنـم تو را و دهم جـان، برابـرت ناگه سه ساله دخترکی گریه کرد و گفت عمه بیا که سوخت دلم سوخت دخترت دشمن به سـویـم آمـده با تـازیـانـهاش من میروم به شام به همراهی سرت قرآن بخوان که وقت سفر یاریام کنی جانم فدای صوت خوش و خون حنجرت
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
شمشیر و تیغ و نیزۀ خود را گذاشتند خورشید را مُقَـطَّعُ الاَعضا گذاشتند وحشی شدند و موقع تقسیمِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند چرخی زدند با سرِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهـرا گذاشتـند دیگر به نعلِ تازه زدن احتیاج بود؟ جـایـی برای تـاخـتن آیا گـذاشتـنـد؟ از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب كبری گـذاشتند؟ لرزید عرشِ اعظم و بارانِ خون چكید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟ زینب به گریه گفت عَلیكُنَّ بِالفِـرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند شمشیر، كعبِ نِی و سَنان تازیانه شد بی داد كـیـنه را به تماشا گـذاشتـنـد از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرضِ یغما گذاشتند خورجین به دست ها سرِ یك ذره بیشتر حتی میانِ خود سرِ دعـوا گـذاشتـند مستِ غرور لشكرِ عشرت عقب كشید و ما بـقـیِ ظلـم به فـردا گـذاشـتـنـد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
نگاه کردن اشک تو خواهرم سخت است صبور باش که این حرف آخرم سخت است دگـر زمـان جـدایـی شـده، دعـایــم کـن سفر بدون تو ای یار و یاورم سخت است بــرو بــرای اســارت دگـر مـهـیّــا شـو که شام و کوفه برای تو خواهرم سخت است نه قاسمی، نه عـلی اکـبـری، نه عـباسی غریب ماندن زنهای این حرم سخت است تویی و جان رقـیّـه، که بعد من سـیـلـی برای دخـتـرک نـاز پرورم سخت است به زیر حـنـجـرهام بـوسـه میزنـی، امّا بدان، بریدن این سر ز پیکرم سخت است خدا به داد دلت میرسد، که در بر شمر به قـتـلگـاه، تماشای مـادرم سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای روح من، بـرادر با جـان بـرابـرم آهـسـتـه تـر بــرو ز بَـرِ مـن بـرادرم چشمان من بدون تو بی نـور میشوند ای نور دیدگان مـرو اینگـونه از برم چون آفـتـاب میروی و مثـل سایهای افــتــاده راه در پــیِ تــو دیــدۀ تـــرم ای یوسفم که عزم سفر کردهای، بایست بـگـذار تـا کـه پـیـرهـنـت را بـیـاورم آن نیزه ها که منتـظر توست، جای تو ای کاش مینشست بر اعضای پیکرم بینم به روی خاک اگر غرق خون تو را آوار میشود دو جهـان بر روی سرم بعد از تو غیر مرگ کسی نیست در جهان تسکین قلب خسته و در خون شناورم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
از دودِ آه؛ آیـنـه هـا تــار مـیشــود تو میروی و حالِ دلم زار میشود پـنجـاه سـال دل نگرانیِ من گذشت دنیایِ بی تـو بر سـرم آوار میشود فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ای خسته خیر پیش در سینه كوهِ غُـصه تلـمبار میشود از بس برایِ بدرقه ات بُغض میكنم بـوسیـدنِ گـلویِ تو دشـوار میشود اصـلاً بـیا حوالـیِ گـودالـشـان نـرو این بار كوچه رویِ تو تكرار میشود در بینِ این همه ز خدا بیخبر حسین نامـوسِ تو به زجر گرفتار میشود با چكمه رویِ سینۀ تو نقـش میكَند با نعل در گره گره ات كار میشود بر زینِ اسبشان دو سه خورجینِ غارت است بـا زورِ تـازیـانه حـرم بـار میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
وداع آخر تو داشت طرح غم میریخت دلم به پشت سر تو به هر قدم میریخت گـرفـتـه پـای تـو را دسـت الـتـمـاس دل نماندن از تو و اشکی که دم به دم میریخت بـنـای خـلـقـت زینب، بنا نشد بی من...! که رفتن تو چو آوار بر سرم میریخت گـلوی خشک تو را تا که بوسه ای بزنم به اسم مـادرمـان از لبـم قـسم میریخت هـزار چـشـم پُـر از دیـدن لـبـاس تـوأنـد ز بسکه داشت ز آستین تو کرم میریخت رمـق نـمـانـده مـسافـر به چشم پُر کـارم ببخش پشت سرت گر که آب کم میریخت حسین رفـت و کمی بعـد پـیـر شد زینب شروع غارت و غم حرمت حرم را میریخت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد شـیـون و گـریـه و آهـم به ثـریـا برسد به لب خشكِ تو دِق میكنم از غصه اگر تیغِ خورشید بر این پهنه صحـرا برسد كوكبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است چـشم از رویِ تو بر هـم نـزنم تا برسد به تنِ اصغرِ تو یك سرِ سوزن حس نیست بـا كـمـی آب تـلـظّـیـش بـه لالا بـرسـد عـلـی ات را بـشناسند نخواهند گـذاشت بـویی از پـیـرهـنـش نیـز به لـیلا برسد بدنش مثلِ فـدك پخشِ زمین خواهد شد پـای عـبـاسـم اگـر بر لـبِ دریـا بـرسد گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند چاره ام چیست اگر كار به این جا برسد؟ نیزه، خون، چكمه، سراشیبی گودال، سرت عـمـرِ زیـنب به گـمانت به تماشا برسد؟ رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر پـای اسـبـی به لـبِ تـشـنـۀ بـابـا بـرسـد وای اگر پای شقاوت به حـرم باز شود دست بی عاطـفه بر چـادرِ زن ها برسد آتش و خیمه و غارت شدن هر چه كه هست هیـچ كس نـیـست به دادِ منِ تنهـا برسد نـفـسِ سیـنـۀ زینب، نـفـسـت می گـیـرد وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نـور قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل قـومـی پـی دلــدار و قــومـی بــنــدۀ دل آن سو خیـامِ نـار و این سو خـیمۀ نـور آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور خـلـقـت میـان ایـن دو خـیمـه ایـسـتـادند قومی به آن قومی به این سو رو نهادند ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی یـار حـسـیـنـی یــا طــرفــدار یــزیـدی؟ خود در چه قومی کردهای احساس، خود را؟ بگشای چشم عـبرت و بشنـاس خـود را آن سو ز حق دلها جـدا بود و جـدا بود این سو خـدا بود و خـدا بود و خـدا بود آزاد مـــــردان دور ثــــارالله بــــودنـــد از سـرنـوشـت خـویـشـتـن آگــاه بـودنـد همچون عروسان،مرگِ خونرا طوقکردند غـسل شهادت در سرشک شـوق کردند بنوشته بر رخـسار خـود با اشـک دیـده تـنـهـا حیـات مـا جـهـاد است و عـقـیـده در انـتـظار صبــح فــردا بـیشـکـیـبـنـد هـر یـک زُهیرنـد و بُریرند و حـبـیـبـند عبـاس گویـد: وقف خاک دوست، هستم این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم! مـــــن زادۀ آزادۀ ام الــــبـــــنــــیـــنــــم مـشـتـاق شـمـشـیـر و عــمـودِ آهـنــیـنـم فـردا کـنـم دریـای خـون، دشت بــلا را چون روی خودگلگون کنم کربوبلا را اکـبر کـه از سـر تا قدم پُـر از خـدا بود ممسوس در ذات خدا، از خـود جدا بود پیـش از شهادت حال با شمـشیر میکرد آیــیــنــۀ دل را نــشــان تیــر مــیکــرد دریـای خــون آغـوشِ مـولا بـود بـر او زیـبــاتـر از دامــان لــیــلا بــود بــر او قـاسـم عـروس مرگ را در بـر گـرفـتـه گـویـی دوبـاره زنـدگـی از سر گـرفـتـه ازبسکه داردمرگِ خونرا چونعسل،دوست بـر قـامتِ رعنـا زره پوشیـده از پوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
دو قدم رفته و، میخواست پدر، برگردد سرِ گـهـواره به آغـوش پـسر برگردد شوق دیدار پسر می كشدش از میدان ظاهرا از سـرِ تكـلـیف، نظر برگردد مرد میدان جگرش خون شده بود، آمد تا به دل معـركه با پـاره جـگـر برگردد اوكه مجموعۀ درد است! نبینم هرگز! اینچـنین منقـلب و زیر و زبر برگردد صحبت از شهد و عسل بود، ولیكن وقتی نمك افزوده شود، طعم شكـر برگردد بعد از آن تلخ ترین لحظه رقم خواهد خورد پدر اینبار، جگـر سوخـته تر برگردد نوك پیكان به گلو خیره شد ای وای خدا چاره ای كن نظـر تیـر سه پر برگردد هم گلو نازك و هم تیر به پهـنای گـلو وای از آن لحظه كه یك مرتبه سر برگردد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اصغر
"هَل من مُعین" شنیدی و ابیات ناب را دادی به شیـوۀ خودت آخـر جـواب را اذن شهـادت است در اعـماق گریهات تنهـا به این بهـانـه طلب کردی آب را مردی شدی برای خودت روی دست من! دشمن شناخت زبدهترین هم رکاب را گردن گرفتهای دگر ای نور چشم من! ای کـاش حـرمــلـه نــزنـد آفـتـاب را! چـشـم تو بـاز مانـده شبـیه لبت عـلـی! لالاییِ سه شعبه گرفت از تو خواب را! قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است زیـر عـبـا ادامـه بـده پـیـچ و تـاب را هرجای خیمه گـاه، نگاهِ رباب هست! خـواهـر! بیا ببر تو از اینجا رباب را
: امتیاز
|